۳/۲۹/۱۳۸۸

نو نبودی

«تو نبودی»
تُو نبودی تا بهت بگم که عاشقت شدم
تو غروب لحظه ها خورشید مشرقت شدم
ندیدی میون دریای غم و تنهایی ها
اومدی پیش منو سوار قایقت شدم
دل دریایی تو ساحل صحرای منه
که چشای تو مثه تموم دنیای منه
بی تو بودن مثه کابوسه و دنیا یه سراب
ولی اون رنگ نگات تموم رویای منه
مثه یه زنده ی بی روحه وجود سرد من
تو نباشی قلب من شعله میگیره درد من
آتیشه توی تنم بیا که بی نگاه تو
میشم اون شعله ای که حتی نمونه گرد من

پرچم

«پرچم» ایران 
توی سینه ی وجود من یه سایه ی غمه
توی چهره ی تو عشقی شبیه یه پرچمه

چشای سبز تو رنگ زندگی داره برام
تا همیشه تازه هست و تازگی داره برام

رنگ اون سفیدیای صورت مهتاب تو
مثه رویای شبه که شب میاره خواب تو 

سرخی لبهای تو شبیه قلب خونمه
نرو از پیش دلم که اینجا حرف جونمه
مثه پرچم می مونه روی شنای ساحلم
صورت تو می مونه طرحی توی بوم دلم...